زورکی نخند عزیزم
مي دونم اومدي بازي ، نمي خوام تو اين آخرين بازي زندگيم ، ببازي...
خودتو راحت کن و فکر کن که جبران گذشتست
اومدي بشکني بشکن ، از من سادهچي مونده ؟
قبل تو هر کي بوده تموم تار و پودمو سوزونده...
تو هم از يکي ديگه سوختي ميخواي تلافي باشه
بيا اين تو و دل و باقي احساسي که مونده
دل من اونقده پارست ، موندنش مرگ دوباره است
آسمون سينه ي من خيلي وقته بي ستارست
هميني که باقي مونده ، واسه دلخوشيه تو ، بشکن...
تيکه تيکه هام رو بردن ، آخرينشم تو بکن و ببر
يقتو نمي گيره هيچ کس آخه من اينجا غريبم.
بزن و برو عزيزم مثل هر کس که زد و برد
طفلي اين دل که هميشه به گناه ديگرون مرد
نفرتت رو از غريبه سر يک غريب خراب کن،خنده ي کوتاهمم رو بيا گريه کن.
عذاب کن مهمم نيست که چه جرمي يا گناهي داشت اين دل ساده من
باقي دلم يه مشت خاک ، همينم ميخوام نباشه ،
عقده هاي يک شکست رو خالي کن سر دل من
ديگه متروک مونده و سرد خاک پير ساحل من
از نگاهات خوب مي فهمم که تو فکرت يه فريبه
بازي بسه پاشو بشکن من غريب و تو غريبه
نظر یادتون نره